سلام 12 ساله که ازدواج کردم، تقریبا دوسال و هفت ماه دوران عقد داشتیم ، مادرم در دوران عقد خیلی بهمون گیر میداد، و می گفت نباید انقدر زیاد پیش هم باشین، زمان ما اینجوری نبود یا داماد بزرگمون فقط هفته ای یکبار میومد و تازه خواهرتو میبرد بیرون و غذا می خوردن( شوهرم اون زمان یک کارگر ساده بود با درآمد کم و خیلی هم منو دوست داشت که الانم همینطوریه، اگر یه روز پیش هم نباشیم می بینم کفری میشه)
از اون دوران به بعد شوهرم نسبت به مادرم نکته سنج شده، میگه مادرت به من سلام نکرد، یا با من حرف نمیزنن و کلا بهونه می گیره ، منهم می گم مادره هر کاری بکنه باید احترامشو داشته باشیم
یک چند ماه پیش بابام گفت بیاین زیر زمین پیش ما زندگی کنید که شوهرم کلی خوشحال شد و رفتارش عوض شد، گفت پدر و مادرت من رو هم پس می خوان.
تا اینکه وقتش که شد بیایم مستآجر باباشون خالی نکرد و بابا گفت گناه دارن شما تا سر سالتون باشین بعد بیاین، شوهرم اونجا کلی ناراحت شد چون کار جدیدشو شروع کرده بود به امید اینکه دیگه اجاره نمیده و ما زیاد تو فشار نیستیم، ولی وقتی بابام باهاش صحبت کرد گفت عیب نداره طلبکار نیستیم که این چند ماه رو تحمل می کنیم.
چند روز پیش خواهر کوچیکم برای شوهرش که توعقدن خونه مامان اینا تولد گرفت، ما رو دعوت کرد اما نگفت مجلس زنونس ، شوهرم بعد از ظهر که از خواب بیدار شد دوش گرفت و گفت زودتر بریم تولد، همینکه وارد خونه شدیم خواهرم خیلی سرد با من برخورد کرد که این چه وقت اومدنه از صبح باید میومدی، چرا شوهرت اومده، من گفتم بابا تو به من نگفتی زنونس ، خلاصه بابا هم اومد، رفت تو اتاق عقب من به جواد گفتم بیا برو پیش بابا تو اتاق عقب، شوهرم عصبانی شد که چرا نگفتی مجلس زنونس و رفت تو پذیرایی نشست، جاری خواهرم که اومد با کنایه گفت اه مگه مردا هم هستن کاش من به شوهرم می گفتم که بیاد، شوهرم بیشتر کفری شد و پاشد رفت، مامان اومد تو ماشین گفت حالا خواهرم نگفته مجلس زنونش چی شده مگه بیا برو پیش بابا تو اتاق عقب، شوهرم گفت عیبی نداره اما اون خانم حق نداره اینجوری بگه و به من گفت برو و خودش رفت.
مامان اینا خیلی ناراحت شدن و می گن چرا شوهرت اینجوری می کنه و به بابا گفتن رفتار شوهرم رو اما نمیدونم گفتن از صحبت جاری خواهرم ناراحت شده یا نه؟
حالا اونا از شوهرم خیلی ناراحتن، منم به شوهرم گفتم دیگه نمیخوام برم پیش مامانشون زندگی کنم و اونم بیشتر عصبانی شد. نمیدونم چکار کنم شوهرم نسبت به مامانم بیشتر خیلی حساس شده. میدونم تقصیر منم هست اما چکار کنم که از این به بعد خوب بشه کم کم و بتونیم بریم خونه مامان اینا زندگی کنیم، چون شوهرم الان از لحاظ کاری خیلی تو فشاره و امیدش اینکه بریم پیش مامانشون و یک کم این فشار از روی من برداشته بشه. لطفا کمکم کنید.